بایگانیِ دستهٔ ‘انتقال-از-بلاگفا’

من ف.ی.ل.ت.ر نمی شوم

منتشرشده: فوریه 11, 2010 در انتقال-از-بلاگفا

فریاد سکوت خفه نمیشود…


مدتهاست که مطلب سیاسی ننوشته بودم و دو ماهی هست که به شدت از فضای مجازی دور شدم!!! اما  دو سه روزه که » فریاد سکوت » را ف.ی.ل.ت.ر کردن!!!!

از بد زمانه فریاد سکوتم به بغضی خسته بدل شده بود و انگار می خواهند خفقان بگیرد…

اما فریاد سکوت هیچگاه نمی میرد… هیچگاه…


پی نوشت : نوشته هایم مدتها  از بغضی بود که بر  دلم سنگینی می کرد ، یعنی به دل نوشته های من هم رحم نکردید!!!!

هرچند دلی که له شده رحم کردن نداره….


+ نوشته شده در  پنجشنبه 22 بهمن1388ساعت 6:24 pm  توسط آرش  |

منتشرشده: فوریه 5, 2010 در انتقال-از-بلاگفا

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

پی نوشت: سکوت، بی هیچ واژه ای، بدون متن… ،  سکوت می کنم ، والاتر از هزاران فریاد…
ومن در کنار باورم ایستاده ام، باترس، بدون عشق ، فراتر از خشمم سکوت می کنم ، والاتر از هزاران فریاد…

نوشته شده در  جمعه 16 بهمن1388ساعت 11:5 am  توسط آرش  | 

تا دوباره ؟؟؟؟ شاید!!!

منتشرشده: دسامبر 26, 2009 در انتقال-از-بلاگفا

باز  تاسوعا و عاشورای حسینی رسید و این بار گویا خیلی چیزها فرق کرده است… کاش مردم دلیل قیام امام حسین را  فهمیده باشند… حسین بن علی  رو در روی آنانی که به نام اسلام حکومت میکردند و به مردم ظلم میکردند ایستاد، آن زمان هم مسلمان ترین بندگان خدا را کافرمی نامیدند و علیه شان لشکر کشی می کردند… مثل امروز، سال پیش مطلبی درباره    محرم  نوشتم  ولی این روزا حال و حوصله کاری راندارم، دغدغه ها فرقی نکرده هنوز هم نقل ظلم و بیداد است ولی انگار مردم بیدار تر شده اند، خدا کنه که مردم امسال حسین وار عمل کنند تا سبزی شان تا ابد  باقی بماند مثل سرخی امام حسین…

 روز های سختی پیش روست  که به آزمونی بزرگ شباهت دارد، که امیدوارم اینبار هم ایرانی سربلند ازین مهم بیرون آید، من هم انگار با آزمونی سخت و سرنوشت ساز مواجهم، ولی نمیدونم که توان پیروزی را دارم یانه، برایم دعا کنید

 با خودم عهد کرده ام  که تا دو ماه دیگر چیزی ننویسم، امیدوارم  که در این دو ماه اتفاقات خوبی بیفتد، چند وقتی است که احساس می کنم که فضای وبلاگم غمگین شده است ودوست ندارم چنین ادامه دهم، امیدوارم که بازگشتم ، شروعی دوباره باشد… آغاز فصلی جدید…

مهم نوشت: در این چند وقت وبلاگم دچار مشکلات زیادی شده بود و بعضی از دوستان پستهای جدید را نمی دیدند که فکر می کنم درست شده باشد ، اگر کسی برای حل این مشکل میتواند کمکم کند لطفاً اطلاع دهد.

بگذریم…

دوستی میگفت چرا چنین تند و تیز بر همه کس و همهچیز می تازی و همگان را می کوبی؟؟ یکی میگفت چرا خودت را میسوزونی و برای مردمی که خودشان نمیفهمند این همه فریاد میزنی؟؟؟؟ گرامی دیگری  میگفت این حرفهایی که تو می زنی بهتر است بماند برای جمع های خصوصی تر!!! ولی من همیشه میگفتم باید گفت، باید نقد کرد، می گفتند نقد باید ملایم باشه باید دونست به کی چی میگی؟؟  ولی مگر می شود نقد کرد وقربون صدقه هم رفت؟؟؟ نقد باید کوبنده باشد!!! عزیزی می گفت طنز باید غیر مستقیم تر باشد!! و دیگری می گفت طرف را کردی خروس و هرچی دلت خواسته به کدخدا گفتی!!! می گفتم خوب مگر دروغ گفتم؟؟؟  واقعیت ها را باید گفت!! اگر عفونت ها رانفهمیم به قطع عضو هم میرسه!!!  می گفت خودت تحمل شنیدن نقدی این چنینی را داری؟؟؟ جنبه داری که کسی این جوری بکوبدت؟؟؟  با اعتماد به نفس جواب مثبت میدادم همیشه نظرات دوستان برام مهم بوده تا حد امکان به کار میبستم  ولی هیچ کس تا به حال نقد کوبنده ای نداشت، حداقل مثل نوشته های خودم!!! اما در این دو ماه از همه ی دوستانی که سری به فریاد سکوت میزنند می خواهم که نقدم  کنند… نقد باید  کوبنده باشد …  نقد مخرب!!!!! نقدی که له میکنه…

پس باتمام وجود منتظر نقد کوبنده تان هستم

 

مرا له کنید لطفاً…

دل نوشته:

کاش میدونستی چقدر دوستت داشتم و دارم ، کاش میدونستی تا کجا اومدم، کاش می دونستی چقدر نگرانتم،  کاش میدونستی بین عشق و نفرت فقط یه قدم فاصلهاست… فقط یه قدم…

+ نوشته شده در  شنبه 5 دی1388ساعت 8:12 pm  توسط آرش  |

یلداتان شاد

منتشرشده: دسامبر 21, 2009 در انتقال-از-بلاگفا

انگار که  یلدا میخواهد بگوید از پس این تاریکی ها باز خورشید متولد میشود
جشن میلاد خورشید مبارک

عجب حکایتی است حکایت پاییز!!! با مهر می آغازد و با تولد مهر (خورشید) تمام میشود!!!

پاییز امسال گویا میخواست جلوه ی واقعی برگ ریزان را برایمان معنا دهد… هنرمندان  و انسانهای بزرگ بسیاری را  در پاییز امسال از دست دادیم،  آخرین برگ پاییزی هم آیت ا… منتظری روحانی مبارز و آزاد اندیش بود، خدایش بیامرزاد و روحش سبز

پی نوشت: لینک پست یلدای سال پیش را گذاشتم به یاد خاطرات دوسال پیش!!! انگار زندگی ام خاطره شده است!!! نمی دانم… + نوشته شده در  دوشنبه 30 آذر1388ساعت 7:24 pm  توسط آرش 


قرار بود با برنامه ای از پیش تعیین شده بسیجیان در مسجد دانشگاه ،  به هتک حرمت به عکس امام اعتراض کنند!!  برای اینکه تجمعشان نمود بیشتری پیدا کند به سردر دانشکده ی علوم آمدند و شروع به شعار دادن کردند، به یکباره تعدادشان زیاد و زیادتر شد، بینشان کارمندهای بیسیجی دانشگاه هم دیده میشد ولی  اغلب غریبه بودند و چهره وسن وسالشان به دانشجونمی خورد، علاوه بر این غیر دانشجوها که با پرچم های بلند صفوف اولیه را گرفتهبودند ،  اضافه شدن دانش آموزانی که ازدبیرستان های سطح شهر با اتوبوس انتقال داده شده بودند خیلی جالب بود،   همزمان جمعی  از دانشجویان منتقد  هم در دانشکده ی علوم بحث آزاد کوچکی  برای تکریم آرمان های خمینی   با عنوان»توهین به امام سناریوی کودتا گران»   برگزار کرده بودند.  انگار همین بیشتر آنها را تحریک کرد ، به یکبارهانتظامات ، دربهای  فلزی دانشکده  را باز کرد و جمعیت اقدام  به ورود به  دانشگاه نمود ، ترس و  واهمه ، دانشجویان رادر بر گرفت ! نکند باز مثل 16 آذر در دانشگاه بریزند و بزنند و بروند!! انگار دیگردانشگاه حرمت ندارد...

 با ورود شان به دانشکده لحن شعارهاعوض شد… عده ای که جلوتر آمدند عربده میکشیدند و تهدید میکردند که دانشگاه جایشما نیست …  بقیه شان هم پرچم ها را دورسرشان می چرخاندند و شعار میدادند که میخواهند همه ی منافقین را از دانشگاه بیرونکنند…!!! دانشجوی  منافق برو گم شو!!!! دانشجوها از ترس فرار کردند هریک به سمتی میدوید یکی به آزمایشگاه ها پناه میبرد ودیگری کتابخانه و کلاسها…

برایم قابل تصور نبود!!  وحشیانهدانشکده را تسخیر کردند!!!!!!  اگر همه چیزپاک شود جای لگد از روی کمر دخترک که اشکهایش را پنهان میکرد هرگز پاک نخواهدشد…

چه روزی شد آن روز  محمد. الف مسئولبسیج دانشگاه جای لگدت را خواستی جاودانه کنی؟؟ بر پهلوی دخترک؟؟؟؟ حاشا غیرتت !! خوشا اسلامت که هر روز به پهلوی شکسته یزهرا قسم میخوری… جناب آقای س کارمند امور آموزش دانشگاه نمیدانستم این قدر زورتزیاد شده است و لگدت را نثار درب دفتر انجمن اسلامی می کنید انجمنی که سالهاستمیگویید تعطیلش کرده اید!!!! چقدر اذیتتان میکند دربی که سالهاست به تعبیر خودتانپلمپ شده است… ؟؟؟

وقتی که تمام  خشمشان را خالی کردند و  غیرتشان را به دوربینهای تلویزیونشان ، هدیهکردند تا شب تقدیم 20:30 کند، دانشگاه راترک کردند!!!!  راستی چه جالب!!!!!!!!!!  دوربینهای حراست از ما فیلم میگیرد و صدا وسیما از شما!!!!!!!!!!!!!!!!

پس از آن،  جمعی از دانشجویان  در حمایت از دختری که کتک خورده بود و نیز  اعتراض به ورود وحشیانه عناصر معلوم الحال به داخل دانشگاه ، به ساختمان مرکزی رفتند تا با رییس دانشگاه دیدار کنندولی  با برخورد قهری مسئولان مواجه شدند…  تجمع اعتراض آمیز  آرامی در داخل ساختمانمرکزی دانشگاه ایجاد شد و به یکباره نیروهای انتظامات وحراست که به هراس افتادهبودند، دربهای  کشویی دو طرف راهرو ها رابستند و  دانشجویان را جلوی دفترانتظامات  گیر انداختند!!!  سپس درب ورود وخروج ساختمان هم مسدود شد!! بعداز آن  از دو طرف دور بینهایشان را بیرونآوردند و شروع به فیلم برداری کردند!!!!!!!!!!!! باتوجه به مسائل پیش آمده پس از انتخابات که حراست،  دانشجویان را از درب پشتی دانشگاه خارج میکرد وبه اطلاعات تحویل میداد، دانشجویانی که بیرون بودند جلوی تمام راههای خروجیساختمان مرکزی را تحت کنترل خود قرار دادند… مذاکرات ادامه داشت ولی چه فایده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  همه چیز تمام میشود وقرار میشود پیگیری شود… حرمت دانشجو که نه، حرمت دانشگاه چه میشود؟؟

حرمتی که  شکسته شد! خونی که در 16 آذرریختید و  لگد پرانی های 23 آذر؟؟؟

جای کفشتان از پشت مانتوی دخترک پاک نخواهد شد…

 

آری آن روز آن همه لشکر آمده بود به عشق{ …} ، آنهم با چوب وچماق!!! یا  به تعبیر شما پرچم...!!!! فریاد میزدید ، آمدهاید تا دانشجوی منافق را از دانشگاه بیرون کنید و فریادتان چه بی واهمه بود …

شهوت قدرت چنان چشمهایتان را کور کرده بود که بکارت معصوم آزادی خواهی دانشگاهرا نتوانستید تحمل کنید و چه زود از یادتان رفت که قرار بود در مسجد دانشگاه به هتک حرمت به عکس امامتان!!! اعتراضکنید و تجمع با شکوهتان را با رسانه ی میلیتان به رخ جهانیان بکشید…

اما چه خوش تاختید و لگدهایتان را نثار دانشجویان کردید و  جای کفشتانبر درب دفتر انجمنی که فکر میکنید منحل شده، باقی ماند، و باقی خواهد ماند…  به یادداشته باشید که هر گز فراموش نخواهیم کرد…

حتی اگر جای کفشتان از پشت مانتوی دخترک پاک شود لکه ی ننگش هرگز  پاکنخواهد شد….

ننگتان  باد

تا ابد ننگتان باد…

 

پی نوشت:  تنها نشریه ی دانشجویی باقی مانده توقیف شد،  همه روزه تعداد زیادی از دانشجویان به کمیته یانضباطی احضار میشوند و جالب تر اینکه دیروز 15 دانشجوی یک دانشکده مستقیماً به حراست فرا خوانده شدند!!!!!!!!! اما کسی پاسخگوی  هجوم چند باره ی نیروهای بیرونی به داخل دانشگاهو ضرب وشتم دانشجویان نیست!!

خبر بد :  مهدی مسافر ، سیاوش حاتم، رضا جعفریان و پوریا شریفیان ، از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان همدان هرکدام به یکسال حبس محکوم شدند، لازم به ذکر است این افراد به همراه جمعدیگری از دانشجویان ، در حوادث پس از انتخابات بیش از 16 روز  در بازداشت اداره یاطلاعات همدان بودند، وکیل این دانشجویان از درخواست دادگاه تجدید نظر برای آنانخبرداد؛  همچنین محمد صیادی دبیرسیاسی سابقاین انجمن هم اکنون در حال گذراندن دوران زندان دو ساله ی خود می باشد…

دل نوشت:  یه سر رفتم کانونهای فرهنگی تا شاید خاطراتمرا زنده کنم، خیلی حالم گرفته شد، هیچ کس نبود نه دوستی نه آشنایی همه ی کانونا راتعطیل کرده بودند، با  گیر اساسنامهای  و … ، خاک مرده پاشیده بودن اونجا، یه حس خفه شدگی بهم دست داد،  انگار نه انگار ترم پیش اون همه زحمت کشیدیم !!جنگیدیم واسه نمایشگاه و کانونا…. هیچ کس نبود.. هیچ کس … دلم شکست … کاش  هیچ وقت نرفته بودم…

+ نوشته شده در  شنبه 28 آذر1388ساعت 0:30 am  توسط آرش  |

با چشم ها

منتشرشده: دسامبر 12, 2009 در انتقال-از-بلاگفا

با چشم‌ها
 
 
  ز حيرت ِ اين صبح ِ نابه‌جای
 

خشکيده بر دريچه‌ی خورشيد ِ چارتاق
بر تارک ِ سپيده‌ی اين روز ِ پابه‌زای،
دستان ِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجيرهای خواب.
 

 

فرياد برکشيدم:
 

«ــ اينک
 
 
  چراغ معجزه
 
 
  مَردُم!
 

تشخيص ِ نيم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلي‌تان
سويي به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر،
 

تا
 
 
  از
 
 
  کيسه‌تان نرفته تماشا کنيد خوب
 

در آسمان ِ شب
 

پرواز ِ آفتاب را !
 

با گوش‌های ناشنوايي‌تان
اين طُرفه بشنويد:
در نيم‌پرده‌ی شب
آواز ِ آفتاب را!»
 

«ــ ديديم
 
 
  (گفتند خلق، نيمي)
 

پرواز ِ روشن‌اش را. آری!»
 

 

نيمي به شادي از دل
فرياد برکشيدند:
 

 

«ــ با گوش ِ جان شنيديم
 آواز ِ روشن‌اش را!»
 

 

باری
من با دهان ِ حيرت گفتم:
 

«ــ اي ياوه
 
 
  ياوه
 
 
  ياوه،
 
 
  خلائق!
 
مستيد و منگ؟
 
 
  يا به تظاهر
 

تزوير مي‌کنيد؟
از شب هنوز مانده دو دانگي.
ور تائب‌ايد و پاک و مسلمان
 

  نماز را
 
از چاوشان نيامده بانگي!»
 
 

 


 

 

هر گاوگَندچاله دهاني
آتش‌فشان ِ روشن ِ خشمي شد:
 

 

«ــ اين گول بين که روشني ِ آفتاب را
 از ما دليل مي‌طلبد.»
 

 

توفان ِ خنده‌ها…
 

«ــ خورشيد را گذاشته،
 
 
  مي‌خواهد
 

با اتکا به ساعت ِ شماطه‌دار ِ خويش
بيچاره خلق را متقاعد کند
 

  که شب
 
از نيمه نيز برنگذشته‌ست.»
 
 

 

توفان ِ خنده‌ها…
 

 

من
درد در رگان‌ام
حسرت در استخوان‌ام
 

چيزي نظير ِ آتش در جان‌ام
 
 
  پيچيد.
 
سرتاسر ِ وجود ِ مرا
 
 
  گويي
 

چيزی به هم فشرد
تا قطره‌يي به تفته‌گي ِ خورشيد
جوشيد از دو چشم‌ام.
از تلخي ِ تمامي ِ درياها
در اشک ِ ناتواني ِ خود ساغری زدم.
 

 

آنان به آفتاب شيفته بودند
زيرا که آفتاب
تنهاترين حقيقت ِشان بود
احساس ِ واقعيت ِشان بود.
با نور و گرمي‌اش
مفهوم ِ بي‌ريای رفاقت بود
با تابناکي‌اش
مفهوم ِ بي‌فريب ِ صداقت بود.
 

 


(اي کاش مي‌توانستند
از آفتاب ياد بگيرند
که بي‌دريغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
 

حتا
 
 
  با نان ِ خشک ِشان. ــ
 

و کاردهای شان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بيرون نياورند.)

 

 


 

افسوس!
 
 
  آفتاب
 

مفهوم ِ بي‌دريغ ِ عدالت بود و
آنان به عدل شيفته بودند و
اکنون
 

با آفتاب‌گونه‌يي
 
 
  آنان را
 
اين‌گونه
 
 
  دل
 
 
  فريفته بودند!
 

 


ای کاش مي‌توانستم
خون ِ رگان ِ خود را
 

من
 

قطره
قطره
قطره
بگريم
 تا باورم کنند.
 

ای کاش مي‌توانستم
 
 
  ــ يک لحظه مي‌توانستم ای کاش ــ
 

بر شانه‌های خود بنشانم
اين خلق ِ بي‌شمار را،
گرد ِ حباب ِ خاک بگردانم
تا با دو چشم ِ خويش ببينند که خورشيد ِشان کجاست
و باورم کنند.
 

 

ای کاش
مي‌توانستم!
  +

احمد شاملو 1346 – مجموعه ی مرثیه های خاک

میلاد شاملوی بزرگ گرامی باد

پی نوشت: به مناسبت سالگرد تولد احمدشاملو این شعر را به صورت کامل در گذاشتم ، و البته این شعر را تقدیم میکنم به مجید توکلی که این روز ها ، میخواهند تحقیرش کنند ، غافل ازاین که دیگر کوچکی انسانهای حقیر و بزرگی بزرگان بر کسی پوشیده نمانده است … اگر بخواهند بفهمند .

شعر با چشمها ی شاملو انگار حکایت این روزها هم هست ، این روزها انگار با وارونه جلوه دادن حقایق و سو استفاده از برخی ارزشهای کمرنگ شده ، می خواهند مردم را رو به رو ی هم قرار دهند ، برادر من ، خواهر من ، با هر عقیده ای که باشیم نباید رو به روی هم قرار بگیریم… ما که با هم جنگ نداریم… همان آفتاب های دروغین مارا به جان هم انداخته … عده ای میخواهند ما به جان هم بیفتیم تا هرچه میخواهند انجام دهند…

نمیدونم چرا ما آدما این جوری شدیم؟

دل نوشت: یه بغض قدیمی مدتهاست ته گلوم را گرفته و میدونم از کجاست ، اما با این حال چند روزی است که پر از شور و هیجانی شدم که چند ماه بود تجربه نکرده بودم ، احساس سرخوشی بی انتهایی در کنار آن بغض قدیمی جوانه زده که باز میدانم دلیلش چیست، شادی هم دنیای خودش را دارد… عجب روزگار عجیبی است نمیدانم چه چیز انتظارم را میکشد ولی ، باید بازی کرد… بازی نکنی ، بازی می خوری…

زنده ام، خوشحالم، به پنجره نگاه میکنم، فردا انتظارم را میکشد، من هم خدا یی دارم …

خدای را

مسجد من کجاست

ای ناخدای من؟

نوشته شده در  شنبه 21 آذر1388ساعت 5:53 pm  توسط آرش  | 


حمله انصار حزب الله به مراسم پرشکوهروز دانشجو در دانشگاه بوعلی همدان

دوشنبه، ۱۶ آذر، ۱۳۸۸

مراسم بزرگداشت روز دانشجو در دانشگاه همدان امروز با استقبال بسیارپرشکوه دانشجویان این شهر مواجه شد

به گزارش خبرنامه امیرکبیر این مراسم از صبح امروز از دانشکده ی فنی-مهندسی این دانشگاه آغاز شد و سپس در ادامه دانشجویان با راهپیمایی از درب خوابگاه دانشجویی به مقصد دانشکده ی علوم پایه، سرود یاردبستانی خوانده و شعارهای مختلفی سر دادند در مقابل دانشکده علوم پایه دانشجویان با سر دادن شعارهایی چون «مرگ بردیکتاتور»، «دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد»، «یاحسین میرحسین» و «استقلال آزادی جمهوری ایرانی و…» به داخل دانشکده ی علوم پایه رفته و به حمایت از جنبش سبز و جنبش دانشجویی و دانشجویان زندانی پرداختند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر دانشجویان به سمت سوی درب انجمن اسلامی تعطیل شده دانشگاه حرکت کرده و به تجمع در مقابل آن پرداختند و شعارهایی چون «محمودخائن آواره گردی…»، «بسیجی بی غیرت دشمن خون ملت»، «بسیجی فاشیسته پول میگیره وامیسته» و … پرداختند علیرغم اینکه دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان از داشتن هرگونه امکانی نظیر سیستم صوتی برای برگزاری مراسم خود محروم بودند اما این دانشجویان توانستند مراسم پرشکوهی برگزار کنند. در این میان بسیجیان که تعدادی اندک شماری بودند با استفاده از وسایلی همچون بلندگو به شعار دادن بر علیه دانشجویان پرداختند. دانشجویان نیز در مقابل شعارهایی همچون «مرگ بر بسیجی»، «بسیجی واقعی همت بود و باکری »، «بلندگو هم بیارید بازم صدا ندارید» سر دادند سپس نیروهای انصار حزب الله و نیروهای لباس شخصی با همکاری حراست دانشگاه بوعلی همدان از درب سلف دانشکده علوم وارد دانشگاه شده و به ضرب وشتم دانشجویانپرداختند. این نیروهای تعدادی از دانشجویان را از طبقه دوم به پایین پرتاب کرده و یکی از دانشجویان دختر را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این نیروهای مجهز به اسپری اسید و گاز اشک آور بوده و از آن برای آسیب رساندن به دانشجویان استفاده کردند.   این حمله نیروهای انصار به دانشجویان باعث خشم دانشجویان شد که در نتیجهدانشجویان شعارهایی را بر علیه آیت الله خ… ای سر دادند.

دانشجویان همچنین شعارهایی همچون  «بسیجی وحشی شده»، «نترسید نترسیدما همه با هم هستیم» سر دادند. نیروهای نظامی خارج از دانشگاه تعدادی از دانشجویان را بازداشت کردند کهاز وضعیت این دانشجویان تاکنون اطلاعی در دست نیست .

خبرگزاری های گویا، فرارو، نیم روز ، تلاطم ، رادیو زمانه و… نیزهریک به نوبه ی خود این خبر را منتشر کردند.

اما برخی مسائل هم از دیدگاه خبرگزاری ها دور ماندهبود، طبق گفته ی حاضرین تجمع از هشتی دانشکده ی علوم تا سردر دانشگاه ادامه داشت و یکپارچه سبز شده بود،در پشت درب همدانشجویان علوم پزشکی وجمعی ازمردم به حمایت از دانشجویان بوعلی پرداختند ، که بابرخورد شدید نیروهای امنیتی مواجه شدند، نیروهای موسوم به لباس شخصی که از دربپشتی وارد دانشکده شده بودند به درگیری شدید با بچه ها پرداختند و حمله ی این وحشیها  به دانشجویان دختر باعث شد تا جمعیتیکپارچه با آنها درگیر شود، در این بین یک دانشجوی پسر توسط این عناصر معلوم الحالاز طبقه ی دوم به پایین پرتاب شد و روی جمعیت سبز پوش افتاد، حال وی نسبتا خوبگزارش شده ولی کسانی که رویشان افتاد دچار مصدومیت شدید شده اند ، طبق گفته یحاضرین ، تعداد زیادی از دانشجویان مورد ضرب وشتم قرار گرفتند ولی عاقبت به دلیلتعداد زیاد دانشجویان ، لباس شخصی ها مجبور به ترک دانشگاه شدند . 

در کنار این مسائل تلخ که لکه ی ننگی بر دامان رییسدانشگاه نهاده است اتفاقات جالبی هم رخ داد.

مثلا بچه های طبقه ی بالا ظرفهای آب را روی سربسیجیها که در حال کتک زدن بچه های طبقه پایینی بودن خالی کردند که بسیار جالبتوجه بود (همینه دیگه نداشتن سلاح سرد!!!!!!!)

ریاست خود فروخته ی دانشگاه بوعلی از ابتدای ریاستشکارنامه ای سیاه از خود به جای گذاشته است، سال گذشته در مراسم روز دانشجو یدانشگاه بوعلی، نیروهای حراست برای پراکنده کردن دانشجویان  از گاز اشک آور استفاده کردند و در اتفاقات پساز انتخابات نیز بیش از 50 دانشجوی بوعلی توسط مسئولان دانشگاه شناساسایی و بهنیروهای امنیتی تحویل داده شدند که 7 نفر آنها بیش از دو هفته در بازداشت اداره یاطلاعات بودند، هجوم وحشیانه ی نیروهای لباس شخصی در 16آذر امسال به ساحت دانشگاه ،لکه ی ننگ دیگری بر مدیریت پروفسور زلفی گل رییس این دانشگاه بود که هیچ گاه پاکنخواهد شد.

یاران بوعلی ، شجاعتتان همواره ستودنی است و  در تاریخ جاودانه خواهد ماند

              اندکی صبر سحر نزدیک است…  .

 

پی نوشت:  اگه بتونم عکس هم میذارم.

پی نوشتی دیگر:   اين شعر از سيف فرغانی که در قرن هفتم  سروده شده را برای بار دوم در وبلاگم میگذارم این بار خطاب به تمام مزدوران عالم، باشد تا از تاریخ درس گیرند

هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد / هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشيان شما نيز بگذرد
باد خزان
کبت ايام ناگهان / بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد

آب اجل که هست گلو گير خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
ای تيغتان چو نيزه برای ستم دراز / اين تيزی سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چو غرش شيران گذشت و رفت / اين عو عو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست / گرد سم خران شما نيز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت / هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
زين کاروانسرای بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نيز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خويشتن / تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت ، از کسان به شما ناکسان رسيد / نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد
پيش از دو روز بود از آن دگر کسان / بعد از دو روز ازان شما نيز بگذرد
بر تير جورتان زتحمل سپر کنيم / تا سختی کمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی / اين گل زگلستان شما نيز بگذرد
آبيست ايستاده در اين خانه مال و جاه / اين آب ناروان شما نيز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طيع / اين گرگی شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا که شاه بقا مات حکم اوست / هم بر پيادگان شما نيز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نيکی دعای سيف / يک روز بر زبان شما نيز بگذرد

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 17 آذر1388ساعت 12:30 pm  توسط آرش  |

فریاد سکوت …

منتشرشده: دسامبر 3, 2009 در انتقال-از-بلاگفا

فریادسکوت  یک ساله شد!

گاهی سکوت بلند ترین فریاد است...  یک سال پیش فریادسکوت با این جمله  از دکترشریعتی آغاز شد و بخشی از وجود من را شکل داد ، در این یکسال بادوستان زیادی آشنا شدم، دوستان خوبی که در دنیای واقعی همتایی برایشان نیست، یکی از ویژگی های این دنیای مجازی این است که میتوانی بی دغدغه خودت باشی!!! مگر میشود در این فضا دروغ بگویی؟ انگار اینجا همه خودشان هستند!!! نه نمیشود در وبلاگت دروغ بنویسی!!! اینجا همه خودشان هستند!!! این فضا مثل زندگی خوابگاهی است!!! هر که ، هرچه هست و هرچه دارد وندارد مربوط به خودش است! اینجا همه مثل هم هستند! مثل خوابگاه!!! آدمها خودشان، وجود خودشان را اثبات میکنند!! دیگر کسی نمی خواهد بداند چه کاره ای؟ چه قدر پول داری؟ اهل کدام محله ای یا…

یک سال پیش فریادسکوت شد بهانه ام برای آغازی نو، اولین پستی که نوشتم را باز اینجا میذارم و نمیدونم چقدر به اون چیزایی که اون روز نوشتم پایبند بودم؟

ولی از صمیم قلب  از خدا میخوام کمکم کنه تا همیشه درست انتخاب کنم ،گاهی تصمیم گرفتن وگاهی ادامه دادن خیلی سخته، خداجون کمکم کن

حالا دیگه من هم وبلاگ دارم… دوست دارم…  12 آذر 1387

حالا دیگه من هم وبلاگ دارم اما اون قدر ذوق زده امکه نمی دونم  برای اولین مطلب تو وبلاگم چی باید بنویسم دوست دارم  اینجایه چشمه باشه برای فکر کردن تا هر رهگذری  بتونه ازش استفاده کنه دوستدارم اینجا یه صندوقچه باشه برای خاطراتم ! دوست دارم  اینجا بها نه ایباشه برای  رها شدن از بغضی که گهگاه گلوم را میگیره! دوست دارم با اینوبلاگ به یاد همه ی دوستایی بیفتم که باشون کلی خاطره دارم حتی به بهانه یاسم !  دوست دارم  فریاد بزنم  دوست دارم قلب این سکوت را بشکنم!  دوستدارم  با نوشتن قلمم قلبم را فریاد کنه ! دوست دارم بنویسم بنویسم بنویسماونقدر جذاب بنویسم که ستون کامنت هام دیگه جا نداشته باشه! آره  دوستدارم  نوشته هام همه را وادار به نظر دادن بکنه هم مخالف هم موافق! دوستدارم بی تفاوتی  ها را ریشه کن کنم ! دوست دارم  دوست داشته باشم!خودم راوهمه را! و زندگی را!  دوست دارم زندگی کنم  … دوست دارم ….


+ نوشته شده در  پنجشنبه 12 آذر1388ساعت 10:37 am  توسط آرش  | 

مرغ سحر ناله سر مکن

منتشرشده: نوامبر 25, 2009 در انتقال-از-بلاگفا

مرغ سحر  ناله سر مکندیده گان خسته،  تر مکن
ما ز آه و ناله خسته ایم
ما غمین و دل شکسته ایم
گوشمان ز ناله کر مکن
نغمه های شادمانه خوان
صد سروده جاودانه خوان
با نوای عاشقانه خوان
ناله سر مکن
ظلم ظالمان همیشه هست
 جور بی امان همیشه هست
مکر دشمنان همیشه هست
بر دهان ظالمان بزن،

ناله سر مکن.

 پی نوشت:   بیانیه دفتر تحکیم وحدت به مناسبت آغاز آذر ماه،  http://autnews.es/node/4346  

+ نوشته شده در  چهارشنبه 4 آذر1388ساعت 10:31 am  توسط آرش 


 

سیاست دسته بیلی!!!!!

  هفته ی گذشته  پس ازمصاحبه ی جنجالی ننه جون شیخ مهدی با ما!! و استقبال گسترده ی مخاطبان، بر آن شدیم تا بیشتر از نظریات این کارشناس زبدهو با تجربه استفاده کنیم، ولی متاسفانه  خبررسید  که  ایشون پس از مصاحبه  ناپدید شدن!!!!آخرین بار ایشون در شلوغی های  روز سیزدهآبان در مقابل میوه فروشی آق غضنفر در حال خرید سبزی  دیده شدن!!! به گفته ی شاهدان عینی ننه جون پس از خرید سبزی بدون اینکه حتی به سبزا  نزدیک بشه یا شعاری علیه کسی بده در حال بازگشتبه خونه بوده که توسط افراد ناشناس  موردضرب و شتم قرار گرفته و به  مکان نامعلومیمنتقل گردیده !!! این خبر هنوز توسط روزنامه ی کیهان تایید نشده است!!! طبق گفته یآق غضنفرِ میوه فروش: احتمال دارد که این اتفاق به نوع سبزیهایی که ننه جون  خریدن مربوط باشه!!! اما مراجع ذی صلاح هنوزارتباط این سبزیها با سبزیکاریهای صورت گرفته در منزل رییس جمهور را تایید نکردهاند!!!!

با توجه به اتفاقات اخیر ،  امروز کسی حاضر به مصاحبه  با ما نشد و  همه از این کار خودداری نمودند!!! ما هم کهدیدیم این جوریه ،  کمر همت را بستیم،  آستینا را بالا زدیم  و گفتیم  خودمون با همین بازوی خودمونیه خورده علم تولید کنیم تا ببینیم آخرش چی میشه!!!!! آخه چرخ مملکت که بدون علومانسانی  نمیچرخه! ( اونم از نوع بومیش!)

بحث امروز را از یه خبرخیلی  مهم و اساسی که  هفته ی گذشته در حوزه ی سیاست  رخ داد  شروع میکنیم: نه اشتباه نکنید نمیخوام ازماجرای  13 آبان یا بازداشتهای صورت گرفتهیا صدور حکم اعدام برای تعدادی از معترضین بگم،  نه!!  مامیخوایم اینجا کار کارشناسی انجام بدیم، نمیخوایم دو روز دیگه پشت سرمون حرف در بیارن و به جرم وابستگی به غرب  بندازنمون تو  اوین!!! الکی که نیست که….!!! باید زیر بناییکار کنیم!!!

این خبر مهم بدین شرح بود: واردات  45000 عدد دسته بیل به ایران توسط گمرک تایید شد!!!  این دسته بیلها با مارک اندونزی بوده و از کشور امارات خریداری شده اند!!!!

چی؟؟؟؟ چه ربطی داشت به سیاست؟؟؟؟  الان عرض میکنم خدمتتون، بنده  با توجه به شناختی که از جامعه ی سیاسی ایراندارم پی بردم که تئوریهای متفاوتی درباره ی دسته بیل مطرحه!! برخی معتقدند  مسئولین کشوری و لشکری ،  این دسته بیل ها را  برای کارهای زیر ساختی  و  بهعبارتی درست کردن زیر بنای علوم انسانی خریداری کردن!!!  اول باید پی را درست کنن بعد بتن بریزن وفندانسیون  و  بعد اسکلت سازی و… ( من عمران نخوندم ولی بچه های عمران خوب میفهمن من چی میگم! از اونا بپرسین!!)  خب برای همه ی این کارا ، » بیل » یه نیاز اساسی محسوب میشه  دیگه!!!!!!

اما سیاست دسته بیل به اینجا ختم نمیشه ! ممکنه که ازکاربردهای جانبی دسته بیل استفاده های بهینه بشه!!! مثلاً  اصولا دسته ی بیل،  سفت و محکمه ،  دیر میشکنه و به خوبی قابلیت استفاده جهت ضربه زدن به  خس و خاشاک را  داره!  بعضی کارشناسان امور سیاسی اذعان دارند که از لحاظ اصولی دسته بیل بهتر از وسایلی مثل باتوم  و چماق جواب میده و چون میتونه دردسترس همه باشه ،  بعدا مشکل قانونی پیشنمیاد که تقصیرش بیفته گردن فلان ارگان شبه نظامی !!!!  متاسفانه برای 13 آبان که شانس آوردیم و این دستهبیلا  نرسیدن  ولی اگه خدا عمری بده و تا اون موقع چپه نشیم(!!!) کارکرد دسته بیل را در 16 آذر و 22 بهمن با هم می بینیم  و من توضیحات تکمیلی را اون موقع  به تون میگم!!!!

یکی دیگر از کاربردهای بیل برای سبزی کاریه !!!

 چیه  چی میگی؟ چرا غر میزنی؟؟  هی بگو چرا گیردادی  به سبزی؟؟؟؟؟  ربط داره!! خیلی هم ربط داره!!!!  مگه چند ماه پیش  تو فیلم تبلیغاتی ندیدین؟؟ اونروز گفتن که هر سبزی که سبزی نیست!! بعضی سبزا علف هرزن!! و ما نتیجه گرفتیم  آقایون خودشون سبزی پروری دارن!!  بالاخره دیدیم که محصول سبزیشون دو روز مونده به 13 آبان به عمل اومد و قرار شد این سبزای قلابی روز سیزدهم بریزن  و هرکی مچ بند سبز داره را تار و مارکنن!!  اما این محصول جدید انگار بیشترشعلف هرز از آب درومد و بین سبزی مردم رنگ نداشت!!!  برای همین برای اینکه بتونن برای بعدها سبزیهای بهتری تولید کنن مجبور شدن بیل وارد کنن تا ببینن بیلای خارجی چه جوری جوابمیده!!!

 

 پس به این نتیجه میرسیم که  بیل نقشی اساسی در سیاست داخلیایران دارد!! به ویژه این که وقتی مدل دولتی را بر پایه ی سبزی پروی  قرار دهیم!! اون جاست که یک نفر در وسط جمعیت ایستاده شعر میخواند و بقیه در حالی که بهقربون چشمای خوشگل و لبخندای خوشگلترش میرن جواب میدهند : بعععععععله!! و همه باهم به حرکات موزون میپردازن!!!!

بدین شکل که:

عمو سبزی فروش… بله….

عمو سبزی فروش ….بله….

سبزی کم فروش… بله… 

و این  آواز همچنان ادامه دارد…

 

+ نوشته شده در  شنبه 23 آبان1388ساعت 7:36 pm  توسط آرش  |