بایگانیِ دستهٔ ‘تذکرة المقامات (طنز)’


آورده اند که…

اندر زمانی ،  دزدی بر مسند حکومت همی نشستی و چنان  پایه های تخت همی  محکم نمودی  که پنداری  عرش خداوندگاری است ؛ لیک قول  قدما نیک بیامد که: هی فلان!! زهی خیال باطل!!

چون  دزدی به مقامی رسیدی، ترک اصول نتوانستی کرد و به همان منوال، عادات سابق ادامه دادی، که گفته اند: ترک عادت موجب مرض است!!! و چون مرض بر درباریان و  امرا حرام باشد، همان به ، به عادت نشستن ! لیک ای کاش ،  عادت ایشان  چون جماعت نسوان ، ماهیانه بودی ،  که ایشان عادتشان حتی هفتگی که بل روزانه و از اندرونی  نقل است که آن به آن!!!!!  که از عادت دزد جماعت است  که همانا هرچه یابد از مال دیگران، در جیب خویش فرو نهاده!!!  که هر چه از بیت المال بودی همه از آن خود و دولت خودی همی خواستی!!!! چنین بود که بودجه  مملکتی، همه اندر گریبان کرده و هر که را مخالفتی بودی همه از دم تیغ  گذراندی!!!! که  من جمله  حاجی ارزانی!!!! که وی هماره به رفاه مردم اندیشیدی و سفره ی پر را برای خوشحال کردن جماعت همی طلب نمودی؛ که به ذائقه ی  امیر خوش نیامده و سر وی  را  ز گردن جدا نموده و وی را همی کشتاندی!!!!  و گفته اند که  جلادش  بدان هنگامه ، ذکری همی گفتی چنین که: يا «رانه»! یا » رانه»!!!  ، به تفسیرش گفته اند که: «یا» حرف ندا بوده و از آنجا که «رانه» نام هیچ معصومی نبوده و نیست، از قدما نقل است که » رانه» ریشه در «رانت» دارد و از عوارض ما قبل حاجی ارزانی بوده است!!!  که از صدقه سر امرای پیشین و عوامل  بیگانه می نماید که دیر زمانی است  بر علیه امیر وقت، دسیسه نمودندی!!!

مردم که از قتل حاجی ارزانی به رنج  آمده  و حتی برنج نداشتندی از برای خوردن!!! چه ایرانی! چه هندی نسب! چه دانه بلند وحتی مسموم به جهت مرگ و خلاصی از دست امیر دزد!! حتی!!!    به نزد شیخ (علیه الرحمه)  همی رفتتند،  شیخنا ابا مجتبی علی بن خداداد، دادو بیداد، علیه و علیهم اجمعین برکاتهم کثیر، و کراماته طویل و یده علیل، که انشا ا… خدایش برایشان نگاه دارد، اجری عظیم بین مردم همی داشتی و کراماتی عجیب تر!!!!

مردم همی گفتند : یا شیخ، حاجی ارزانی را  گردن زدندی!  کفگیرمان به ته دیگ خورده است و درهمی  برایمان نمانده است و ما همگی از  گرسنگانیم!  چاره چیست؟؟؟؟؟؟

شیخ تفکری نمود و جمله خلق را  فرمود: کار مضاعف!!!

با این کرامت خفیه و درایت عظیمه؛ جمله خلق را حالی خوش دست داد و همگی قاه قاه قاه گریستند!  و چنین شد که بسیار نشاط رفت…

پس از حال خوش، جماعتی از خلق  متفکر نشستند  و در اندیشه مستغرق شدند تا خفایای این مهم را اکتشاف نمایند و جماعتی دیگر  به سوی کسب و کار خویش شتافته تا مضاعفش نمایند در عزای حاجی ارزانی…

در حکمت این فرمایش سخنها بسیار  رفته است، برخی گفته اند، کار مضاعف از موضع ضعف  آمده است!!! بزرگان دانند و ما ندانیم و اظهار نظر هم  ننماییم!!